سه‌شنبه ۱۹ شهریور ۱۳۸۷ - ۰۸:۴۵
۰ نفر

شهاب‌الدین شکری: خشکسالی چند سالی است که گریبان کشور ما را رها نمی‌کند. در این میان جوامع متکی به دامداری و کشاورزی بیش از هر جمعیت دیگری ‌ از خشکسالی آسیب می‌بینند.

درنوشتاری که از نظرتان می‌گذرد خشکسالی و تاثیر آن بر کوچ‌نشینان با نگاهی به مشکلات ایل سابکی (شهرستان بم) از زوایای مختلف بررسی می‌شود.

ایل سابکی به خاطرخشکسالی شدید سال‌های 80-1379 ناگزیر به کوچ دسته‌جمعی به حاشیه روستاها شد؛تا مگر از این طریق، آب و علوفه دام‌ها و نیزمعاش خانوارها را تامین کنند. این مهاجرت حاشیه‌ای که عمدتاً با بی‌مهری مردم روستا مواجه شد علاوه بر تحمیل هزینه‌های سنگین برای خرید علوفه و یا اجاره علف‌زار به عشایر، از هم گسیختگی بنیان زندگی ایلی و طایفه‌ای را سبب شد و نهایتاً در سال 1384 عده‌ای از خانوارها با کاهش تعداد دام و تحمل آسیب‌های روانی و اجتماعی دوباره به مراتع عرفی و سابق خود بازگشته و با تجربه تلخ حاشیه‌نشینی، تنهاتر و فقیرتر ازقبل، به همان شیوه پیشین بازگشتند.

بخش قابل توجهی از جوان‌ها نیز به‌عنوان کارگر روستایی و شهری، از قافله پدران خویش جدا شده و حاشیه‌نشینی اختیار کردند، یا به کاروان بیکاران فصلی و پنهان نیروی فعال کشور پیوستند که البته آثار ناخوشایند آن را نمی‌توان از نظر دور داشت. 

مهندس علی‌نژاد، رئیس اداره امور عشایر بم درباره وضعیت کنونی عشایر می‌گوید: «اگر وضعیت عشایر را ببینی گریه‌ات می‌گیرد.» از او می‌خواهم مقدمات سفر به یکی از مناطق عشایری را فراهم کند. در پی آن، با محمد ریگانی از کارمندان اداره عازم منطقه ریگان، روستای اسماعیل‌آباد می‌شویم.

از بم تا ریگان حدود 2 ساعت راه است. ساعت 6 صبح روز بعد با یک دستگاه وانت مزدا به راه می‌افتیم. ریگانی در راه از مشکلات عشایر می‌گوید. او از نحوه تقسیم بودجه و عدم‌هماهنگی ادارات شهرستان گله‌مند است. می‌گوید: در دشت دارزین (بالای بم) عشایر مجاز زندگی می‌کنند. آنها خانه و سرپناه درستی ندارند و مثل آدم‌های اولیه زندگی می‌کنند. یک کامیون ده‌چرخ و چند تراکتور داریم که شب و روز به مناطق آب می‌رسانند. جاده‌های منتهی به منطقه عشایری در برخی جاها بر اثر سیل تخریب و صعب‌العبور شده، به همین دلیل مشغول بازسازی جاده‌ها هستیم.

 وی می‌افزاید: بهترین کمکی که سازمان عشایر می‌کرد، خدمات دامپزشکی به عشایر بود که آن‌ را هم از ما گرفتند. او صحبت‌ها و درددل‌های زیادی دارد. به علاوه طوایفی را نام می‌برد که برای دفاع از مرزها، شهدای زیادی تقدیم انقلاب کرده‌اند. یکی از همین طایفه‌ها طی یک روز، 14 نفر را در مبارزه با اشرار از دست داده‌اند. طوایفی که در حال حاضر در برزخ مرگ و زندگی و هستی و نیستی سرگردانند. در جاده ایرانشهر به سمت شرق در حال حرکت هستیم. به دو راهی ایرانشهر و منطقه تک‌فرهاد می‌رسیم. از اینجا به بعد جاده خاکی است. تا چشم کار می‌کند دشت و مراتع فقیر را می‌بینی که از بی‌آبی تیره شده است. هر چه جلوتر می‌رویم اضطراب من بیشتر می‌شود. انگار جاده پایانی ندارد. از نظر امنیتی هم زیاد ایمن نیست.

در راه گاه گله‌های 5 نفری شترها را می‌بینی که به‌دنبال آب و علف در بیابان رها شده‌اند. آنها نای راه رفتن ندارند. پس از 2 ساعت پیشروی در مسیر خاکی، خانه‌های سنگی عشایر معروف به سابکی از دور نمایان می‌شود. آنها در ییلاق و در منطقه کل گران ریگ (پیرکوهن) روزگار می‌گذرانند. در تابستان که هوا گرم است در دیوارهای سنگی که ساخته و پرداخته خودشان است زندگی می‌کنند و در زمستان در چادر. سرهای‌شان را بسته و لباس‌های مخصوصی به تن دارند. با  ریگانی که بلد راه‌مان نیز هست، وارد منطقه می‌شویم. او را می‌شناسند و به استقبال ما می‌آیند. پس از معرفی، درددل‌ها شروع می‌شود. لازم نیست چیزی بپرسی، نیازی هم به عکسبرداری و یادداشت کردن و توضیحات اضافه نیست. اینجا همه چیزگویاست.

عشایر؛ شرمنده از نداری

یکی از مردان عشایر شروع به صحبت می‌کند. چند نفری به محل آبشخور دام‌ها می‌رویم. آب حنایی رنگ شده است. می‌گوید: امسال بر اثر یخبندان خیلی از گوسفندها تلف شدند. در اینجا حدود 30 خانوار در ییلاق به سر می‌برند. جمعیتی نسبتاً زیاد با خانه‌هایی مخصوص؛ سه دختر در حال بافتن پلاس (چادر سیاه رنگ از پشم بز) برای زمستان هستند. می‌گویند حداقل 6 ماه طول می‌کشد تا بتوانیم یکی از آنها را درست کنیم. یکی می‌گوید: برخی افراد طایفه، به خاطر خشکسالی برای یافتن آب و علف در دره‌ها پراکنده شده‌اند.

پس از گشتی کوتاه وارد یک چاردیواری بدون سقف می‌شویم. فرش هم ندارد. چیزی می‌آورند و پهن می‌کنند. بچه‌ها و برخی زن‌ها با دیدن ما از خانه‌ها بیرون آمده‌اند. انگار اتفاق عجیبی افتاده است. حضور یک شهری ناآشنا برای‌شان جالب است. انگار به انتظار خبری هستند با چشمان‌شان ما را رصد می‌کنند. دو  مادر پیر و مهربان در گوشه‌ای از چاردیواری برای پذیرایی از مهمانان خود مشغول برپا کردن آتش هستند. پس از صرف چای، شرمنده می‌شوم از سخن قادر، جوان 38 ساله عشایری که می‌گوید: ما شرمنده شماییم از اینکه چیزی برای پذیرایی نداریم.

آنچه بیش از صحبت‌ها دل آدمی را می‌سوزاند، نگاه‌های پریشان و منتظر پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌ها و سکوت متفکرانه آنها است. آنها که نگران زندگی و تامین نان، پوشاک، کار، درآمد و آینده فرزندان و خانواده خود هستند. نگاه‌های پیرمرد 70 ساله با 10 سر عائله روایت‌گر داستان همیشگی فقر و محرومیت است. فقری که با چهره‌ خشن خود بر برگ و سرای آنها سایه افکنده و انگاری به این زودی‌ها هم قصد عزیمت ندارد؛ اینها تعارف نیستند. اینجا همه به نوعی از ناملایمات و بی‌مهری‌ها سخن می‌گویند. از نداشتن‌ها و از حقوق ابتدایی که به‌ویژه در این سال‌های خشکسالی، انگار به آرزویی دور و دراز تبدیل شده است.

یکی می‌گوید:  در این خشکسالی تعداد زیادی کره به خاطر خوردن آب آلوده سقط شدند. دام‌های ما بر اثر بی‌آبی لاغر شده و شیر هم نمی‌دهند. از صنایع‌دستی سؤال می‌کنم، می‌گویند؛ قالی‌بافی خیلی خوب است اما باید آب و برق باشد و امکانات داشته باشیم. الآن ما برای دامداری کوشش می‌کنیم، چون امکانات کشاورزی نیست. این منطقه زمین‌های حاصلخیزی دارد. اما اجازه حفر چاه نداریم. اگر تنها یک تلمبه بزنیم، می‌توانیم درختکاری کنیم، خرما، پرتقال و نارنگی بکاریم. کشت علوفه هم خوب جواب می‌دهد. به علاوه می‌توانیم گندم، جو، حنا، وسمه، کنجد و... بکاریم. ما سواد نداریم ولی می‌توانیم با کشاورزی کار خود را جلو ببریم. الآن بعضی از بچه‌های ما به خاطر‌ مشکلات رفته‌اند در روستا و شهر برای روزی 3000 الی 4000 تومان کارگری می‌کنند. غذای ما ماهی یک کیسه آرد 40‌کیلویی است آن هم برای یک خانوار 10 نفری که از طرف فروشگاه عشایری می‌دهند.

تازه باید 60000 تومان هم هزینه حمل‌ونقل بدهیم. ما برنج، مرغ و تخم مرغ نمی‌خوریم. غذای ما نان خشک است و چای و قند. می‌پرسم آیا دام‌ها بیمه هستند؟ یکی از کارمندان امور عشایر می‌گوید: 50 درصد از دام عشایر بیمه نیست، زیرا بیمه به تعهد خود عمل نمی‌کند. عشایر هم بیمه نمی‌کنند و می‌گویند به زحمت آن نمی‌ارزد، چون بیمه می‌گوید باید نصف لاشه را بیاوری.

به منطقه قشلاقی تک فرهاد می‌رویم. اداره امور عشایر بم با همکاری عشایر مشغول تدارک برای آبرسانی است. قرار است دو منبع 15000 لیتری برای تامین آب شرب عشایر نصب شود. وقتی به منطقه می‌رسیم، دست و پای شتری را بسته‌اند. قادر می‌گوید: مردم نذر کرده‌اند به خاطر آمدن آب، شتری را قربانی کنند. آخر آب برای آنها ارزش زندگی و بقا را دارد. شتر را ذبح می‌کنند و با همه نداری سفره ضیافتی پهن می‌شود.  از دولت گله‌مندند و می‌گویند این بودجه‌هایی که از بالا می‌آید به ما نمی‌رسد؛ اما دعای‌شان همواره بدرقه مسئولین امور عشایر بم است، موقع خداحافظی یکی از آنها می‌گوید: «شما را به خدا این گزارش را با عکس‌ ببر بگذار روی میز رئیس عشایر ایران .» ‌‌

طرح اسکان، طرحی ناموفق

عصر است و راه طولانی و ناهمواری تا رسیدن به جاده اصلی در پیش است. در مسیر برگشت از یکی از مناطق عشایری عبور می‌کنیم که به‌صورت خودجوش اسکان داده شده و با حفر چاه توسط دولت، به کشت درخت خرما نیز اشتغال دارند. ریگانی می‌گوید: هر طایفه در منطقه‌ خودشان چراگاه دارد. دولت باید اجازه دهد که آنها در منطقه خودشان چاه بزنند. الآن در بعضی جاها از طرف دولت سرمایه‌گذاری شده اما به‌دلیل مساعد نبودن زمین (شوره‌زار)  مشکل برطرف نشده است.

رئیس اداره امور عشایر بم نیز همین عقیده را دارد؛ می‌گوید: طرح ساماندهی عشایر ناموفق بوده زیرا آنها را از حوزه خودشان خارج کرده‌اند و در آنجا زمین‌ها، مستعد کشاورزی نبوده و مشکل آب هم داشته است. اگر هزینه‌ها در مناطق خودشان می‌شد، بهتر جواب می‌داد. وی می‌افزاید: در حال حاضر سازمان منابع طبیعی روی عشایر فشار می‌آورد. مثلاً درخصوص زمان کوچ می‌گوید به جای اسفندماه، اردیبهشت‌ماه کوچ کنید. در آن زمان نیز مراتع خشک است و کفایت نمی‌کند.

کد خبر 62901

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز